۱۳۸۵ دی ۹, شنبه

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بُُوَد که گوشه ی چشمی به ما کنند؟

دردم نهفته بِه ز طبیبان مُدَعی!

باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند.

چون حُسن ِ عاقبت نه به رندی و زاهدی ست

آن به که کار خود به عنایت رها کنند.

مِی خور! که صد گناه ِ ز اغیار در حجاب

بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند.

حالی درون ِ پرده بسی فتنه می رود

تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها کنند!

معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد

هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار-

صاحبدلان حکایت ِ دل خوش اَدا کنند.

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم،

ترسم برادران غیورش قبا کنند.

بی معرفت مباش، که در من یزید ِ عشق

اهل نظر، معامله با آشنا کنند.

بگذر به کوی میکده، تا زُمره ی حضور

اوقات خویش بَهر ِ تو صرف دعا کنند.

پنهان ز حاسدان به خودم خوان، که منعمان

خیر ِ نهان برای رضای خدا کنند.

حافظ! دوام ِ وصل میسر نمی شود؛

شاهان کم التفات به حال گدا کنند.

هیچ نظری موجود نیست: