۱۳۸۵ فروردین ۲۷, یکشنبه

اندر احوال واعظان

واعظان كين جلوه در محراب و منبر مي كنند،

چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند!

مشكلي دارم، ز دانشمند مجلس باز پرس:

« توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند؟

گوئيا باور نمي دارند روز داوري

كين همه قلب و دغل در كار داور مي كنند !»

يا رب! اين نو دولتان را باخر خودشان نشان

كين همه ناز از غلام ترك و استر مي كنند.

بنده ي پير خراباتم كه، درويشان او

گنج را از بي نيازي خاك بر سر مي كنند.

اي گداي خانقه، بَر جَه! كه در دِيْرِ مغان

مي دهند آبي و دلها را توانگر مي كنند.

آه، آه از دستِ صرّافان گوهر نا شناس!-

هر زمان خرمُهْره را با دُرْ برابر مي كنند.

خانه خالي كن دلا تا منزل سلطان شود،

كاين هوسناكان، دل و جان، جاي لشكر مي كنند!

حُسْنِ بي پايان او، چندان كه عاشق مي كشد،

زُمره ئي ديگر، به عشق، از خاك سر بر مي كنند.

بَر در ميخانه ي عشق اي ملك تسبيح گوي!

كاندر آنجا طينتِ آدم مُخَمَّر مي كنند.

---

وقت صبح از عرش مي آمد خروشي، عقل گفت:

« قدسيان را بين كه شعر حافظ از بر مي كنند!»

هیچ نظری موجود نیست: