واعظان كين جلوه در محراب و منبر مي كنند،
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند!
مشكلي دارم، ز دانشمند مجلس باز پرس:
« توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند؟
گوئيا باور نمي دارند روز داوري
كين همه قلب و دغل در كار داور مي كنند !»
يا رب! اين نو دولتان را باخر خودشان نشان
كين همه ناز از غلام ترك و استر مي كنند.
بنده ي پير خراباتم كه، درويشان او
گنج را از بي نيازي خاك بر سر مي كنند.
اي گداي خانقه، بَر جَه! كه در دِيْرِ مغان
مي دهند آبي و دلها را توانگر مي كنند.
آه، آه از دستِ صرّافان گوهر نا شناس!-
هر زمان خرمُهْره را با دُرْ برابر مي كنند.
خانه خالي كن دلا تا منزل سلطان شود،
كاين هوسناكان، دل و جان، جاي لشكر مي كنند!
حُسْنِ بي پايان او، چندان كه عاشق مي كشد،
زُمره ئي ديگر، به عشق، از خاك سر بر مي كنند.
بَر در ميخانه ي عشق اي ملك تسبيح گوي!
كاندر آنجا طينتِ آدم مُخَمَّر مي كنند.
---
وقت صبح از عرش مي آمد خروشي، عقل گفت:
« قدسيان را بين كه شعر حافظ از بر مي كنند!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر