۱۳۸۵ خرداد ۶, شنبه

از هرچه ميرود سخن دوست خوشتر است

از هرچه ميرود سخن دوست خوشتر است

پيغام آشنا نفس روح پرور است

هرگز وجود حاضر و غايب شنيده اي

من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است

شاهد كه در ميان نبود شمع گو بمير

ور هست اگر چراغ نباشد منور است

ابناي روزگار به صحرا روند و باغ

صحرا و باغ زنده دلان كوي دلبر است

جانا دلم چو عود بر آتش گداختي

اين دم كه ميزنم ز غمت دود مجمر است

شب ها كه بي توام شب گور است در خيال

گر بي تو بامداد كنم روز محشر است

گيسوت عنبرينه و گردون تمام عود

معشوق خوب روي چه محتاج زيور است

سعدي خيال بيهوده بستي اميد وصل

هجرت بكشت و وصل هنوزت مصور است

هیچ نظری موجود نیست: