۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

تا کی؟

تا کي به تمناي وصال تو يگانه***اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه

خواهد که سرآيد غم هجران تو يا نه***اي تيره غمت را دل عشاق نشانه

به تو مشغول و تو غايب ز ميانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد***ديدم همه را پيش رخت راکع و ساجد

در ميکده رهبانم و در صومعه عابد***گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد

يعني که تو را مي‌طلبم خانه به خانه

روزي که برفتند حريفان پي هر کار***زاهد سوي مسجد شد و من جانب خمار

من يار طلب کردم و او جلوه‌گه يار***حاجي به ره کعبه و من طالب ديدار

او خانه همي جويد و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تويي تو***هر جا که روم پرتو کاشانه تويي تو

در ميکده و دير که جانانه تويي تو***مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو

مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان ديد***پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد

عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد***يعني همه جا عکس رخ يار توان ديد

ديوانه منم، من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانين خرد راه تو پويد***ديوانه برون از همه آئين تو جويد

تا غنچهء بشکفتهء اين باغ که بويد*** هر کس به بهاني صفت حمد تو گويد

بلبل به غزل خواني و قُمري به ترانه

بيچاره بهايي که دلش زار غم توست***هر چند که عاصي است ز خيل خدم توست

اميد وي از عاطفت دم به دم توست***تقصير "خيالي" به اميد کرم توست

يعني که گنه را به از اين نيست بهانه

هیچ نظری موجود نیست: