به خدا گفت چه چیزی بیشتر از همه تو را در مورد انسان متعجب میكند؟
خدا جواب داد: این كه آنها از كودك بودن خسته میشوند و برای بزرگ شدن عجله دارند و سالیان دراز را در حسرت دوران كودكی سر می كنند. این كه سلامتیشان را برای بدست آوردن پول از دست میدهند و بعد پولشان را خرج می كنند تا دوباره سلامتی به دست آورند. این كه با چنان هیجانی به آینده فكر میكنند كه زمان حال را فراموش میكنند و لذا نه در حال زندگی میكنند و نه در آینده. این كه چنان زندگی میكنند كه گویی هرگز نخواهند مرد و چنان میمیرند كه گویی هرگز زنده نبودهاند.
پرسید : چه درسهایی از زندگی را میخواهی بندگانت یاد بگیرند؟
با لبخندی پاسخ داد: یاد بگیرند كه نمیتوان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود كرد، اما میتوان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند كه با ارزشترینها، اشیایی نیستند كه در زندگی دارند بلكه اشخاصی اند كه در زندگی دارند. یاد بگیرند كه نباید خود را با دیگران مقایسه كنند، هركس طبق ارزشهای خودش قضاوت میكند نه در گروه و بر اساس مقایسه. یاد بگیرند كه ثروتمند كسی نیست كه بیشترین دارایی را داشته باشد، بلكه كسی است كه كمترین نیاز را داشته باشد. یاد بگیرند كه برای ایحاد زخمی عمیق در دل كسی كه دوستش دارند فقط چند ثانیه لازم است اما برای التیام آن سالها وقت لازم است. یاد بگیرند كه افراد بسیاری آنها را عمیقا دوست دارند اما بلد نیستند كه علاقهشان را ابراز كنند. یاد بگیرند كه پول همه چیز را میخرد اما نه دل خوش را. یاد بگیرند كه ممكن است دو نفر یك موضوع واحد را بدانند اما از آن دو برداشت كاملا متفاوت داشته باشند. یاد بگیرند كه دوست واقعی كسی است كه همه چیز را در مورد آنها میداند و با این حال دوستشان دارد. یاد بگیرند كه كافی نیست همواه دیگران آنها را ببخشند بلكه باید خودشان هم خود را ببخشند.«ریتا استریکلند»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر