عاشق عاشق گشته ام یا رب
یا بکش دیگر، یا حیاتم ده
من کجا؟! او کجا؟!
نه او ز من خبر دارد
نه من نشان از او دارم
من جدا؟! او جدا؟!
به سینه سوز غم دارم
ز دیده اشک خون بارم
یا رب! دیگر طاقتم طی شد
یا بسوزانم یا نجاتم ده
روز و شب نصیب من آه آتشین بود
صبح و شام عاشقان وای اگر چنین بود
من آتشی به سوز دل به سینه دارم
چه همدمی ببین نشسته در کنارم
مکن فغان ای دل
در این جهان ای دل
دوای درد آنگه پیدا شود
که عاشق از هجران رسوا شود
حکایتی مگر از این زمانه گفتم
به یاد آن گذشته ای ترانه گفتم
۱۳۸۷ مهر ۹, سهشنبه
من آتشی به سوز دل به سینه دارم...
ارسال شده توسط
ابراهیم
at
سهشنبه, مهر ۰۹, ۱۳۸۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر